با تو می گویم...
ایمانِ کسی برای خدا خالص نمی شود، تا آن که خداوند، نزدش از خودش، پدرش، مادرش ، فرزندانش، خانواده اش و هر آنچه از مردم دارد، محبوب تر باشد . [امام صادق علیه السلام] پارسی بلاگ، پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ
 RSS  :: Atom  :: خانه :: ارتباط با من :: درباره من :: پارسی بلاگ
کل بازدیدها:8746 .:. بازدید امروز:33 .:. بازدید دیروز:0





پل سارتر: از همه اندوهگین تر کسی است که از همه بیشتر می خندد 

وین دایر: این شمایید که به مردم می آموزید که چگونه با شما رفتار کنند

ناپلئون: من در جهان یک دوست داشته ام و آن خودم بوده ام

مارکز: هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند نگذران

کانت: چنان باش که به هر کس بتوانی بگویی مثل من رفتار کن

ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :
  • نویسنده: پرتو .::. یکشنبه 87/8/26 .::. ساعت 10:32 عصر نظرات دیگران ( )

    گلی سرخ برای محبوبم 

    " جان بلا نکارد" از روی نیکمت برخاست . لباس ارتشی اش را مرتب کرد وبه تماشای انبوه جمعیت که راه خود را از میان ایستگاه بزرگ مرکزی پیش می گرفتند مشغول شد. او به دنبال دختری می گشت که چهره او را هرگز ندیده بود اما قلبش را می شناخت دختری با یک گل سرخ .از سیزده ماه پیش دلبستگی اش به او آغاز شده بود. از یک کتابخانه مرکزی فلوریدا با برداشتن کتابی از قفسه ناگهان خود را شیفته و مسحور یافته بود. اما نه شیفته کلمات کتاب بلکه شیفته یادداشت هایی با مداد که در حاشیه صفحات آن به چشم می خورد. دست خطی لطیف از ذهنی هشیار و درون بین و باطنی ژرف داشت. در صفحه اول "جان" توانست نام صاحب کتاب را بیابد :دوشیزه هالیس می نل" . با اندکی جست و جو و صرف وقت او توانست نشانی دوشیزه هالیس را پیدا کند. "جان" بری او نامه ی نوشت و ضمن معرفی خود از او در خواست کرد که به نامه نگاری با او بپردازد . روز بعد "جان" سوار بر کشتی شد تا برای خدمت در جنگ جهانی دوم عازم شود. در طول یک سال ویک ماه پس از آن دو طرف به تدریج با مکاتبه و نامه نگاری به شناخت یکدیگر پرداختند. هر نامه همچون دانه ی بود که بر خاک قلبی حاصلخیز فرو می افتاد و به تدریج عشق شروع به جوانه زدن کرد. "جان" در خواست عکس کرد ولی با مخالفت "میس هالیس" رو به رو شد . به نظر "هالیس" اگر "جان" قلبا به او توجه داشت دیگر شکل ظاهری اش نمی توانست برای او چندان با اهمیت باشد.ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :
  • نویسنده: پرتو .::. یکشنبه 87/8/26 .::. ساعت 8:22 عصر نظرات دیگران ( )

    <      1   2      

  • لیست کل یاددشت های این وبلاگ

  • پیوندهای روزانه

    درباره خودم
    با تو می گویم...
    پرتو
    بارها گفته ام و بار دگر میگویم که من دلشده این ره نه بخود می پویم

    لینک به لوگوی من
    با تو می گویم...

    لینک دوستان من


    اشتراک در خبرنامه
     

    دسته بندی یادداشت ها

    آرشیو

    آهنگ وبلاگ

    انواع کـد های جدید جاوا تغیــیر شکل موس